زمانی که همه مفتون عکاسی دیجیتال و گرفتار مگاپیکسل ها بودند، هنرمند بریتانیایی، آدام فاس (Adam Fuss) خودش را از لحاظ تکنیکی هم رده با داگر و نی یپس و تالبوت قرار میدهد.
آدام فاس خودش را از جنجالهای تجاری عکاسی دیجیتال کنار میکشد و بدون دوربین عکاسی میکند و کاغذها را مستقیم در معرض نور قرار میدهد. یا از دوربین پینهول استفاده میکند، یا سراغ دوربینهای قطع بزرگ با صحفات نقرهاندود داگروتیپ میرود.
اما از لحاظ محتوایی چون عکاسان ابتدایی تاریخ عکاسی به سراغ ثبت طبیعی و بازنمایی صرف از طریق تابش نور بر مادهی حساس نیست. این گونه نیست که چون عکاسان قدیمی تنها از ثبت تصاویر توسط داگروتیپ خشنود گردد.
[irp posts=”238″ name=”فرانک گولکه : عکاسی معاصر جهان”]
آدام فاس دنبال آن جنبهی استعاری عکاسی است.
ویژگیای که از سادگی و بیزمانی موضوعات انتخاب شدهاش مجزاست. گیاهان و جانوران دنیای واقعی در عکسهایش با استعارهی گلهای آفتابگردان، مار و قو بیان شده اند و انرژی موجود در جهان را با آب، دود، جمجه و نوزاد انسان به نمایش میگذارد.
امروز که بیشتر ما دنبال بالاترین وضوح در لنزها و کیفیت بیشتر دوربینها و شیفتهی مگاپیکسلها هستیم. فاصله گرفتن خودآگاهانهی آدام فاس از این جریانات ما را دعوت میکند تا بار دیگر به خودِ رسانهی عکاسی با سادهترین روشهایش به عنوان یک ابزار بیان بصری رجوع کنیم.
با همهی اینها وقتی سمبولیسم با سوژههایش ترکیب میشود حسی عمیق از فقدان را به همراه کشمکش درونی میان مرگ و زندگی به ارمغان میآورد.
از مجموعه کشتی، ۲۰۰۴
عشق، ۱۹۹۲
کودکی آدام فاس در روستاهای جنوب شرقی انگلستان و جنوب شرقی استرالیا سپری شد.
او پدرش را در همان سالها به دلیل بیماری از دست داد و کودکیاش توام با نگرانی و استرس بود. تنها حس پایداری که در وجودش نهادینه شد. ارتباطش با طبیعت بود که بعدها نقشمایهی کارهایش در بزرگسالی شد. او در همان سنین نوجوانی با عکاسی آشنا شد و علاقه بسیاری به بخش فنی عکاسی پیدا کرد.
بعد از پایان دوران دبیرستان در انگلستان به استرلیا یعنی جایی که خانواده مادریاش میزیستند مهاجرت کرد. همانجا بود که به واسطهی کار کردن در یک عکاسی با مسائل نظری و تاریخ عکاسی آشنا شد. در ۱۹۸۲ به نیویورک مهاجرت کرد و در موزه متروپولیتن مشغول به کار شد.
[irp posts=”426″ name=”آشنایی با عکاسان جهان: نوبویوشی آراکی”]
پرسههای شبانهی او در سالن مجسمههای کلاسیک این ایده را به ذهن او آورد با تکنیک پینهول از پیکرههای باستانی عکاسی کند. برای این کار از دوربین دستساز پینهول که میتوانست بر فیلمهای ۲۵*۲۰ عکس بیاندازد استفاده کرد. او توانست تصاویر سیاه و سفید بینظیری با کنتراست بالا از این پیکرهها خلق کند. با قرار دادن مجسمهها در مرکز عکس هالهی سیاه رنگی دور عکس تشکیل شده که البته خاصیت عکس پینهول است اما این ویژگی حس و حال عجیبی به فضای عکسها داده است.
برای مدت دوسال خودش را وقف عکاسی به روش پینهول کرد تا اینکه بتواند به بهترین نحو از این ابزار استفاده کند و همچنین مجموعهاش را کامل کند. از طرفی هم میخواست دهنکجیای کند به فضای تبلیغاتی و مصرفی دوربینهای ارائه شده از سوی کمپانیهای مختلف که تنها هدفشان فروش بیشتر و سود روز افزون است.
آدام فاس را بیشتر برای نورنگاری هایش میشناسند.
اما توجه فاس تنها به واسطهی یک حادثه به سمت نورنگاری جلب شد. هنگامی که در موزه از پیکرهها عکس میگرفت، یک بار فراموش کرد در روزنه همان دوربین دست ساز پینهول اش را بردارد. اما زمانی که فیلم را ظاهر کرد متوجه شد غباری که روی فیلم نشسته بوده به واسطه نوری که در اتاق تاریک دوربین نفوذ کرده بوده در عکس نهایی دیده میشود.
در واقع این طور شد که به صورت تصادفی نخستین نورنگاریاش را گرفت. این اتفاق دریچهای مقابل او گشود و او را به سمت نورنگاری یعنی تکنیکی که تا به امروز آن را ادامه میدهد، سوق داد.
آدام فاس به عکاسی بدون دوربین رویآورد و همه چیز را در برابر نور بر کاغذهای حساس عکاسی قرار میداد.
برای خلق این عکسها البته از تکنیکهای خاص خودش استفاده میکرد. مثلاً فلاش متحرکی را بالای کاغذ حساس به نور و سوژهاش قرار میدهد تا جلوهای از حرکت را خلق کند. یا تشت کوچکی را پر از آب میکرد و کاغذ حساس به نور را کف آن قرار میداد، آنگاه با گذاشتن سوژهاش چه مار باشد چه کودک نوزاد و فلاش زدن عکسهایش را میگرفت.
در عین حال که ویژگی فلاش زدن ثبت حرکت و فریز کردن است اما به واسطه حرکت آب و فاصله کاغذ حساس از سوژه جلوهی خاصی در عکسهایش حضور دارد که حسی از حرکت و انرژی را به مخاطب منتقل میکند.
بدون عنوان، ۲۰۱۱
بدون عنوان، ۲۰۱۲
خود هنرمند فاصله گرفتنش از دوربین تک لنز انعکاسی (SLR) و رفتن به سمت پینهول و در نهایت عکاسی بدون دوربین را یک سیر دورنی میداند. همین که او سوژهاش را بیشتر و بیشتر به سطح صفحهی حساس نزدیک میکند انگار بیشتر و بیشتر در درون خودش مکاشفه میکند.
همانطور که درون دوربین تاریک است و با وجود لنزها و آینه ها نمیدانیم چه اتفاقی آنجا رخ میدهد درون خودمان هم برایمان ناشناخته است و با گشایش دوربین انگار هنرمند درون خودش را گشوده است. و این مفهوم به معنای واقعی و استعاری درمورد آدام فاس و دوربینش صدق میکند.
از مجموعه روح من، ۱۹۹۹
خانه و جهان، ۲۰۱۲
ترجمه: حسام الدین رضایی
قوانین ارسال دیدگاه